صفحه اصلي | اخبار | کتابخانه | آرشيو برنامه ها | معرفي برنامه ها | طرح پرسش | درباره ما | ارتباط با ما | Webmail |
تاريخ: 26 تير 1395 | تعداد بازديد: 1273 |
![]() ![]() ![]() ![]() |
عدم تعصب داروین به نظریه خود برخلاف طرفدارانش عصر ایمان
| ||
| ||
بسم الله الرحمن الرحیمتاریخ: 26/04/95مجری:بسم الله الرحمن الرحیم؛ خدمت همهی شما خوبان و عزیزان شبکهی جهانی ولایت عرض ادب و احترام دارم؛ ممنون هستم از اینکه بازهم پای گیرندهی خود نشستهاید و بینندهی برنامهای دیگر از سری برنامههای عصر ایمان هستید، برنامهای که سعی میکند با تجزیه و تحلیل و نقد علمی مطالبی که در ادیان و گرایشهای مختلف گفته شده است سعی کند غبارهای آن مسیری را که باید طی کنید را کنار بزند تا شما بهترین مسیر را برای خودتان مشخص بکنید و إنشاءالله تا آنجایی که در توان ما است مطالبی که تقدیم حضور شما میشود مستند و مستدل است. امشب در خدمت کارشناس عزیز برنامه هستیم و به نیابت از شما خدمت حجت الاسلام و المسلمین استاد عباسی عرض سلام و ادب و احترام دارم؛ سلام علیکم و رحمه الله. استاد عباسی:سلام علیکم و رحمه الله؛ بنده هم خدمت بینندگان عزیز و گرامی شبکهی جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوار هستم هر جای این عالم هستید اوقات بسیار خوبی را سپری کرده باشید و بهترین اوقات و ایام پیش روی شما گرامیان باشد. مجری:بینندگان عزیزی که هفتههای گذشته در برنامهی عصر ایمان با ما همراه بودند میدانند که موضوعات و مطالب مختلفی از ابتدای برنامههای عصر ایمان پیگیری و بحث شد و موضوعی که چند هفتهای است و با آن میهمان منازل شما هستیم بحث نظریه و تفکری موسوم به تکامل یا نظریهی داروین یا داروینیسم است که با عبارتها و موضوعات مختلفی مطرح شده است و استاد عباسی نسبت به نقد آنها مطالبی تقدیم حضور شما کردند و شما بینندگان عزیز شنیدید و موافقین و مخالفین تماس گرفتند و نظرات خودشان را گفتند و در هفتهی گذشته به تعصب و تحجری رسیدیم که بسیاری از طرفداران این نظریه با اینکه مدعی هستند این نظریه صرفاً یک نظریهی علمی است در بیشتر نقاط جهان نسبت به این نظریه دارند. امشب دوست داریم استاد عباسی در این خصوص توضیح بدهند که خیلی از طرفداران نظریهی داروین خودشان را داروینیسم یا نوداروینیسم یا تکاملگرا میدانند یا خودشان را مخالف خلقت میدانند و عباراتشان به شخص آقای داروین برمیگردد و اصلاً خود آقای داروین به عنوان مؤسس و نظریهپرداز این تفکر -که بماند چیزی که الآن مطرح میشود چقدر با آن چه که خود آقای داروین گفته است فاصله دارد- چقدر این تعصبات طرفداران امروزی را نسبت به این نظریه یا فرضیهِی خودشان داشتند؟ و جلسهی اول مطالبی را داشتید که داروینیسم یک نظریه و یک فرضیه است و مؤلفههای این نظریه و فرضیه را هم فرمودید؛ در این خصوص هم بفرمایید که خود آقای داروین واقعاً این را نظریه میدانسته یا یک فرضیه یا یک مطلب علمی و ثابت شده میدانسته است؟ استاد عباسی:بسم الله الرحمن الرحیم؛ بحثی که شما مطرح فرمودید بحث خوبی است؛ امروز در فضای دنیای غرب داروینیسم تبدیل به یک تابویی شده است که شکستنی نیست و اجازهی ورود به این تابو را به کسی نمیدهند یعنی ممنوع است کسی به محدودهی داروینیسم به عنوان یک دیدگاه ثابت پذیرفته شدهی بین جامعهی غربی ورود پیدا کند و اجازهی نقد و رد و مقابلهی با این قانون و با این جریان هم به کسی داده نمیشود و این بسیار عجیب است که خود آقای داروین به هیچ عنوان این ویژگی را برای فرضیهی خودش قائل نیست و فقط و فقط مشاهدات خودش را در سفرهایی که داشته است و اتفاقهایی که رقم زده است را منسجم کرده و کنار هم قرار داده است و ز مشاهدات خودش دیدگاهی را به عنوان یک فرضیه و تنها و تنها یک فرضیه ارائه داده است؛ اگر ما بخواهیم آن چیزی که خود ایشان بیان کرده است را ملاک قرار بدهیم و بپذیریم باید قطعاً به همین شکل این ویژگی را قبول کنیم و بپذیریم و به عنوان یک فرضیه با این اتفاق و رویداد برخورد کنیم در حالی که واقعاً همانطوری که شما گفتید کاملاً خلاف این قصه و خلاف این ماجرا عمل میشود؛ فرضیه آن است که به هیچ عنوان اثبات نشده است و هنوز قابلیت رد و اثبات را ندارد؛ ما از سایت خود ناسا تعریف تئوری و نظریه را مطرح کردیم که معنا این شد که نظریه یک توضیح برای نشان دادن این موضوع است که چرا قوانین و واقعیتهای مشخصی وجود دارند که میتوانند مورد آزمایش و ارزیابی قرار بگیرد تا دقت آن تأیید گردد، یعنی میشود مورد آزمایش و ارزیابی قرار بگیرد تا دقت آن تعیین بشود. سؤال بزرگ و مهم ما از آقایان طرفدار نظریهی آقای داروین این است که آیا دیدگاههای داروین قابل آزمایش و ارزیابی برای تعیین دقت و صحت و سقم است یا خیر؟ ایشان یک چیزی را از چند میلیون سال نقل میکنند و برای آن شواهد هم آورده است، درست است ما دقیقاً نمیخواهیم آن همه تصویر مشخص از آن دوره داشته باشیم اما شواهد باید آنقدر زیاد باشد که بتواند دقیقاً برای ما روشنکنندهی مسئله باشد و بتوانیم آن را مورد آزمایش و ارزیابی قرار بدهیم در حالی که اینگونه نیست. حالا به کتاب خود آقای داروین مراجعه میکنیم که ایشان در رابطه با کتاب خودش چه گفته است؟ این کتاب «منشأ انواع» آقای داروین با ترجمهی آقای دکتر نورالدین فرهیخته است که قبل از انقلاب و بیش از چهل سال پیش این کتاب ترجمه شده است و شخصیت ایشان هم کاملاً با پذیرش جریان تکامل و داروینیسم و معتقد به این قضیه بوده است. ایشان در کتابش فصلی به عنوان فصل ششم دارد که در آن اشکالات و مشکلات نظریهی خودش را مطرح کرده است. مجری:من یادآوری کنم عباراتی را که میبینید عبارات خود آقای داروین است که دکتر فرهیخته هم ادعا کرده است که کتاب را خیلی دقیق ترجمه کرده است. ببینید که خود آقای داروین در مورد نظریهی تئوری خودش که موسوم داروینیسم است چه گفته است؟ استاد عباسی:ایشان در ابتدای فصل ششم چیزی را به عنوان دشواریهای فرضیه مطرح میکند و مقصودشان فرضیهای است که آقای داروین آوردند که مترجم چیزی که ترجمه کرده است کلمهی ما بوده است؛ ببینید اینجا به عنوان فرضیه بیان کرده و اشکالات کار خودش را هم در این جا ذکر کرده است که عبارتاند از: اشکالات فرضیهی (انشقاق) انواع از طریق (تغییر و) تحول صور بینا بینی نایابی یا کمیابی و صنفهای بینا بینی بینا بینی در عادات زیستی عادات گوناگون در نوعی واحد نوعی که با انواع مجاور خود عادات متفاوت دارد منشأ انواع ص 216؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته و بقیهی مسائل و جالب است که میگوید: قبل از مطالعهی این فصل بدون شک خواننده گرفتار مشتی اشکالاتی خواهد بود منشأ انواع ص 216؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته یعنی تا پنج فصلی که توضیحات فرضیهی ما بود میخواند و دچار ابهامات و اشکالات میشود و نمیتواند نظریه و فرضیهی ما را هضم کند و حرف خود آقای چارلز داروین است که: پارهای از این اشکالات نسبتاً جدی است، به طوری که هنوز که هنوز است نمیتوانم بدون اینکه تزلزلی به اعتقادم راه یابد به آنها بیندیشم منشأ انواع ص 216؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته خود آقای داروین میگوید که من نمیتوانم به این اشکالات فکر بکنم بدون اینکه تزلزلی در اعتقادم به وجود بیاید یعنی اینقدر این اشکالات جدی است که وقتی به این اشکالات فکر میکنم در اعتقادم تزلزل ایجاد میشود و بعد البته سعی میکند این را درست کند ولی به هر حال حرف سنگینی است که خود آقای داروین نسبت به فرضیهی خودش تزلزل ایجاد بشود اما میگوید: ولی تا آنجا که میتوان قضاوت کرد، اغلب سطحی بوده برای فرضیهی من مهلک نیستند. منشأ انواع ص 216؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته که البته اینجا باز بحث فرضیه را به کار میبرد و میگوید که اینها فرضیه بوده است و بعضی از آنها برای فرضیههای داروین مهلک هم هستند. مجری:خیلی جالب است شخصی نظریهای را داده است خودش میگوید که وقتی من این عبارات را میبینم دچار تزلزل میشوم بعد میگوید که این ایرادات خیلی مهلک نیست. دیگر چه ایراداتی باید مهلک باشد که یک تئوریسین خودش با دیدن آن ایرادات متزلزل بشود؟ آن هم بعد از چهار فصل از کتاب خودش که دیگر محکمات کتاب علمی خودش را ارائه داده است. استاد عباسی:ایشان باز در عنوانی جدید مینویسد: دشواریهای ویژهی فرضیهی انتخاب طبیعی منشأ انواع ص 237؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته یعنی بحث انتخاب طبیعی را به عنوان یک فرضیه مطرح کرده است. در ادامهاش میگوید که: گر چه نبایستی (نظریهی) عدم امکان تکوین اندامها از طریق تغییرات آهسته و پیوسته و تدریجی را جز با قید احتیاط تلقی کرد، مع ذلک موارد نسبتاً دشواری هم... منشأ انواع ص 237؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته بالا گفت فرضیه، اینجا گفت نظریه، قصه چیست؟ ببینید این نظریه در پرانتز گذاشته شده است یعنی آقای فرهیخته که مترجم این کتاب هستند دلش نیامده است که همان حرف آقای داروین را تأیید کند و به همان شکل ترجمه کند! ایشان در عنوان خودش آورده است «فرضیهی انتخاب طبیعی» و ایشان در ترجمه کلمهی نظریه را اضافه کرده است و در واقع یک تغییری صورت گرفته است و با رویکرد فعلی کتاب کاملاً معارض است و باید اینجا هم فرضیه بیان میکرد ولی نظریه گفته است! و خود ایشان آگاه به این بوده است که این اشکالات به صورت جدی در این مسئله وجود دارد. یا در بحث اشکالاتی که خود ایشان مطرح کرده است «فقدان یا کمیابی صنفهای بینا بینی» است که ما در برنامههای گذشته مطرح کردیم؛ او مینویسد که: انتخاب طبیعی غیر از طریق تجمع تغییرات امتیاز بخش، قادر به اعمال اثر نیست، در مکانی که کاملاً اشغال شده، هر صورت جدیدی که پدید میآید، گرایش دارد که جایی برای خود باز کند. (به این منظور) کششی به سمت منقرض کردن صور اجدادی ناکاملتر خود یا اشکال غیرکاملتر دیگری دارد که با آنها در رقابت و کشمکش وارد میشود، بنابراین انتخاب طبیعی و انقراض، دوش به دوش جلو میروند. منشأ انواع ص 217؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته انتخاب طبیعی یعنی رفتن به سمت جلو، یعنی یک نسلی بهتر ایجاد شدند و این وقتیکه میخواهد نسل بهتری ایجاد بشود یک نسلی را که نتوانسته خوب باشد و باید بهتر بشود و جلوتر بیاید را باید جا بگذارد بنابراین انتخاب طبیعی یک سمت سکه است و انقراض سمت دیگر آن سکه است که همزمان با پیشرفت یک نسل در انتخاب طبیعی یک نسلی جا میماند و منقرض میشود. او میگوید این اتفاق میافتد یعنی ما پله پله جلو آمدیم و نسل قبلی از بین رفته است از میمون شش میلیون سال پیش تا انسان امروز هزاران هزار موجود به وجود آمدند و نابود شدند و حرف و ادعای آقایان این است که هزاران موجود به وجود آمدند که بهتر شدند و اینها نابود شدند چون بهتر از آنها به وجود تا امروز آمده است و انسانی که در زمان معاصر موجود است. اینجا سؤالی مطرح است که باید بر حسب این نظریه بین آن موجودی که شش میلیون سال پیش بوده است تا به امروز، بیشمار موجود باید وجود داشته باشد که منقرض شدهاند؛ اینها که منقرض شدند چه اتفاقی برایشان افتاده است؟ بالاخره تبدیل به فسیل یا سنگواره شدهاند یا... بالاخره باید یک آثاری از اینها مانده باشد و بتوانیم پیدا کنیم تا بتوانیم این ادعا را تکمیل کنیم؛ چیزی که خود ایشان تأیید میکند و میگوید: اما از آنجا که بر حسب این فرضیه میباید بیشمار صور حد واسط ( در هر مرحله از تاریخ حیات ) تکوین یافته باشد، چرا در لابهلای طبقات قشر جامد زمین، هزاران (سنگوارهی بینابینی هر نوع حاضر) را ملاحظه نمیکنیم؟ منشأ انواع ص 217؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته سؤالی که خود ایشان مطرح کرده است و اصلش جواب دادن بوده است و تلاش میکند که جواب بدهد و جوابش را هم الآن عرض خواهیم کرد. اما این سؤال جدی است که چرا این صور بینابینی وجود ندارد؟ هزاران هزار نوع نمیگوییم انسان، نمیگوییم میمون، از میمون تا انسان هر چه که اسمش را میخواهیم بگذاریم باید وجود داشته باشد که در سنگوارهها بتوانیم به دست بیاوریم و بگوییم این انسانی بوده است که مثلاً پنجاه نسل، صد نسل بعد از مثلاً میمون میخواهد تبدیل به انسان بشود و در انتخاب طبیعی وجود داشته است اما ملاحظه نمیکند و نهایتاً این اشکال را خود ایشان مطرح کرد و میخواهد بگوید که: بالاخره اگر این فرضیه صحیح بوده باشد نه تنها در دورانی خاص بلکه در سرتاسر زمان (موجودیت انواع) بیشمار صنفهای رابط کلیهی انواع هر گروه وجود میداشتهاند منشأ انواع ص 222؛ مؤلف: چارلز داروین؛ نشر: زرین-تهران؛ مترجم: د.نورالدین فرهیخته یعنی باید در دورههای مختلف وجود داشته باشند همانطوری که عرض کردم هزار نسل از میمون تا انسان، از آن ماهیای که در دریا بود تا آن پرندهای که در بیرون زندگی میکند و میگوید این از آن گرفته شده و تغییر یافتهی او است باز هزار نسل هم باید بین آن دو تا وجود داشته باشد که منقرض شدهاند. اگر اینها منقرض شدند بالاخره تعدادی از اینها باید وجود داشته باشد تا بگوییم که این سنگوارهاش موجود است و بقیهاش تبدیل به سنگواره یا فسیل نشد اما این مقدار یک تعدادش باید باشد که میگوید در اثر روند انتخاب طبیعی حلقههای زنجیر صور خویشاوند یعنی صور بینابینی نابود شدهاند؛ بنابراین تنها در میان سنگوارهها است که میتوان شواهدی از جانداران منقرض شده یافت ولی در یکی از فصول آیندهی این کتاب ملاحظه خواهیم کرد که مدارکی از این قبیل تا چه حد ناکافی و غیره پیوست است. یعنی میگوید که گشتم نبود نگرد که نیست، خود ایشان میگوید که باید وجود داشته باشد. میگوید اگر این فرضیه صحیح باشد باید این اتفاق بیفتد که آن بازهم میگوید که فرضی است اما نهایتاً ملاحظه خواهید که مدارکی از این قبیل تا چه حد ناکافی است. یعنی واقعاً نمیشود با این مدارک در این قصه به اطمینان رسید. بنابراین خود آقای داروین آنقدری که آقایان مطمئن هستند و سعی میکنند مردم را به اطمینان برسانند به حرفهای خودش مطمئن نبوده است و به حرفهای خودش اشکالات فراوانی را وارد میدانسته است و حداقل میدانسته که اشکالاتی میگیرند و این اشکالات در حدی بوده است که در اعتقاد خود او تزلزل به وجود میآورده است و اصل و اساس کلام و صحبت او این است که میگوید من یک فرضیه را مطرح میکنم که این فرضیه خیلی زود است و حدود یک و نیم قرن برای اینکه اعتقاد جزمی بشود که دیگر به کسی اجازهی تحقیق هم ندهند! آیا واقعاً یک و نیم قرن کفایت میکند برای اینکه این فرضیه به مرحلهای برسد که دیگر به شما بگویند باب علم بسته شده است؟ همه جا باب علم باز است حتی گاهی بر روی نظریات مربوط به هزار سال پیش تحقیقات اتفاق میافتد که ببینند چه حرف جدیدی میشود در رابطه با آن زد اما نظریهی داروین برای آقایان در غرب به عنوان یک امر مسلم قطعی پذیرفته شده است و دیگر به کسی اجازهی صحبت و تکلم و گفتگو و تحقیق و پژوهش در این رابطه را نمیدهند! البته اشخاص میتوانند پژوهش شخصی کنند اما هر جا که این پژوهش بخواهد در قالب یک مقالهی علمی ظهور و بروزی پیدا کند که ارائهی یک کنفرانس علمیشود اگر بتوانند جلویش را میگیرند و آنجا به بنبست خواهد رسید. مجری:در همین خصوص کلیپی برای شما بینندگان عزیز و ارجمند آماده کردیم کلیپ را با همدیگر ببینیم با این توضیح و مقدمه که نظریهی داروین قرار نبوده و قرار نیست که یک تفکر اعتقادی باشد چون ممکن است که بگویند تقریباً تمام جوامع در مقابل تفکر اعتقادی اجازه نمیدهند و هر جایی به هر نحوی وجود دارد و بعضی جاها چارچوبهایش خیلی پررنگتر است ولی قرار نبود نظریهی داروین یک فکر اعتقادی به خودش بگیرد اما نه تنها دیدگاه اعتقادی به خودش گرفته بلکه تبدیل به تابویی شده است که شما اگر تمام تابوها را در یک جا از بین ببرید نباید به زیر سؤال بردن نظریهی داروین نزدیک شوید! برای نمونه کلیپ اول را با هم ببینیم که خیلی تأسفبار است و درباره اخراج کسانی است که در مجامع علمی مشغول اثبات خلقت در مقابل نظریهی داروین بودند یا آن را نقد کردند و إنشاءالله اگر فرصت بشود در هفتههای آینده هم به جاهایی که نظریهی هوشمند را که مطرح کردند با اینها چه برخوردهای وحشتناکی شده است میپردازیم. کلیپ:...اخراج دانشمندان و محققان زیستشناس به دلیل نقد فرگشت یا ارائه نظریات علمی جدید (تعصب در داروینیسم)... نریشن: جرم آقای استرنبرگ چه بود؟ او جرئت کرد مقالهای از دکتر استفن مایر را منتشر کند که یکی از اشخاص کلیدی جنبش طرح هوشمند هستی بود. این مقاله طوفان آتشینی از دعوا را به راه انداخت صرفاً به خاطر اینکه طرح هوشمند هستی را منتشر کرد که میتواند چگونگی آغاز زندگی را توضیح دهد درنتیجه دکتر استرنبرگ کارش را از دست داد؛ عقاید سیاسی و مذهبی او مورد بازجویی قرار گرفت و او را تحت فشار قرار دادند تا استعفا بدهد. دکتر کارولین کراکر: مدیر گروه من را به دفترش دعوت کرد؛ او گفت: شما توبیخ میشوید به خاطر اینکه خلقت گرایی را تدریس کردهاید؛ و من گفتم من فقط اشارهای به تئوری طرح هوشمند به همراه چند اسلاید کردم اما خلقت گرایی را تدریس نکردم؛ او گفت با این وجود شما باید توبیخ شوید و در آخر ترم شغلم را از دست دادم. نریشن: نه تنها این استاد فوق العاده محبوب در دانشگاه جورج ماسون شغلش را از دست داد بلکه ناگهان خودش را در لیست سیاه دید که دیگر قادر به پیدا کردن شغل در هیچ جایی نبود! دکتر کارولین کراکر: بنابراین از زمانی که این اتفاق افتاد هر وقت به یک مصاحبه شغلی میروم فوراً آن موضوع مطرح میشود و مردم میتوانند اسم من را در گوگل جستجو کنند؛ وقتی مدارکم را میفرستم فرصتهای شغلی بسیاری به دست میآورم اما دیگر هرگز این شغلها را به من نمیدهند؛ به آنها چیزی درباره گناه علمی خودم نمیگویم؛ تنها تلاش میکردم درسی که مورد موافقت دانشگاه است را تدریس کنم و این آزادی آکادمیک است. دکتر مایکل اگنور: اگر فرض کنیم که خواستگاه قسمتهای مختلف مغز تصادفی است چیزی در جراحی اعصاب باقی نمیماند که قابل بررسی باشد. نریشن: این تنها زیستشناسان نبودند که خشم داروینیستها را احساس میکردند؛ زمانی که جراح اعصاب مایکل اگنور یک مقاله برای دانش آموزان مدرسه نوشت و گفت که دکترها نیازی ندارند تا فرضیهی سیر تکاملی را برای انجام امور پزشکی بخوانند، داروینیستها سریعاً اقدام به نابودی این تهدید جدید کردند. دکتر مایکل اگنور: در وبلاگهای بسیاری از مردم من جزء اسمهایی بودم که نباید مطرح میشده و شده؛ تعداد بسیار زیادی اظهار نظرهای زننده وجود داشت؛ افراد دیگر پیشنهاد کردند که دانشگاهی که در آن کار میکنم را خبردار کنند و پیشنهاد دهند که وقت بازنشستگی من رسیده است؛ متوجه بودم که وقتی تردیدم را درباره تئوری داروین منتشر کنم به انتقاد برمیخورم اما چیزی که من را شگفتزده کرد شرارت و بیمایگی و پستی این انتقادها بود. پروفسور روبرت مارکز: من یک مرد پیر هستم؛ در دانشگاه صاحب کرسی هستم؛ از نظر آکادمیک جایگاه محکمی دارم، اما این افراد جوان چطور؟ در حال حاضر چه اتفاقی برای آنان در آمریکا میافتد؟ به خاطر اینکه زندان علمی (کولاک علمی) واقعاً وحشتناک است. نریشن: ظاهراً پروفسور مارکز به اندازهای که فکر میکرد امنیت نداشت؛ چند ماه بعد از این مصاحبه زمانی که دانشگاه بایلر متوجه وجود ارتباطی بین کار او و طرح هوشمند شد وب سایت تحقیقاتی او را بستند و او را مجبور کردند تا هزینههای تحقیقاتیای را که صرف کرده است برگرداند. پروفسور روبرت مارکز: برای اینکه بتوانی سرمایه جذب کنی باید در مورد خودت تبلیغ کنی، در مکانهای تحقیقاتی فعالیت کنی، و برای خودت گروهها یا آزمایشگاهها و یا ارتباطاتی از این دست به وجود بیاوری تا دیده شوی؛ من در تمام مدت فعالیت علمیام برای انجام این کارها هرگز پیش مافوقی نرفتم و تقاضای هیچ موافقت یا اجازهای را نکردم؛ در حقیقت بسته شدن سایت باعث میشود که فک آدم از تعجب بیفتد و واقعاً حیرتآور است؛ در طول 30 سال فعالیت علمیام هرگز اینگونه با من رفتار نشده بود. اگر یک پیاز را پوست بکنید فکر میکنم که بدون شک وسط پیاز کار من است، چیزی که عدهای آن را طرح هوشمند مینامند. نریشن: ستارهشناس گویلرمو گنزالز خودش را به خاطر انتشار کتابش در معرض حمله خشم آلود دانشگاه ایالت آیوا دید؛ او استدلال میکند که دنیا به نحو هوشمندانهای طرح ریزی شده است؛ علیرغم ثبت یک تحقیق درخشان که منجر به کشف چندین سیاره شده است درخواست او برای کسب کرسی دانشگاهی رد شد و شغل او را در وضعیت بغرنجی قرار داد. گویلرمو گنزالز: در سال 2005 وقتی درخواستی علیه من در حال پخش شدن بود کمی در مورد کرسی دانشگاهیام نگران شدم زیرا من آن دادخواست را استراتژی هکتور آوالوس و شرکایش میدانستم که سعی میکردند تا جو دانشگاه را علیه من مسموم کنند، چون او میدانست که من هنوز صاحب کرسی نشدهام و من بسیار آسیبپذیر بودم؛ اگر بر روی مسئله طرح هوشمند کار حرفهای نکرده بودم حالا از گرفتن کرسی مطمئن بودم. نریشن: دکتر گنزالز برای دانشمندانی که به ادامه مسیر او میاندیشند یک نصیحت دارد. گویلرمو گنزالز: اگر آنها برای شغلشان ارزش قائلاند باید در مورد نظراتشان نسبت به طرح هوشمند ساکت بمانند. دانشمند1: بعضی جاها یاد میگیری که باید دهانت را بسته نگه داری. نریشن: علاوه بر دانشمندانی که مشتاق بودند تا جلوی دوربین ما بیایند و دیده شوند ما به دانشمندان بسیار بیشتری برمیخوریم که از ترس از دست دادن شغلهایشان حتی جرئت نمیکنند صورتهایشان را نشان دهند. دانشمند2: میتوانی از رویکرد طرح هوشمند استفاده کنی تا تحقیقات را به اتمام برسانی اما اجازه نداری تا در میان عموم درباره آن صحبت کنی. دانشمند3: قطعاً اگر در این باره فکر کنی متوجه میشوی که برای آنها انگیزهای وجود دارد تا در جریان فکری باقی بمانند. مجری:گوشهای از مخالفتهای با آزادی بیان در حیطهی پرداختن و نقد تفکر و دیدگاه جناب داروین و یا به صورت کلی نقد داروینیسم در دانشگاههای مختلف را دیدید که یا اخراج شده بودند و یا برخوردهای دیگری با آنها شده بود و مصاحبهای بود با دانشجویان و اساتیدی که به خاطر پرداختن به نقد این موضوع اینگونه با آنها برخورد شده بود و دیدید که چقدر این تفکر تبدیل به یک تابو شده است. اما در این بخش از برنامه افتخار این را داریم که در خدمت استاد عزیز و ارجمند جناب آقای نادر طالبزاده باشیم؛ استاد طالبزاده سلام علیکم و رحمه الله. استاد طالبزاده:سلام عرض میکنم إنشاءالله که خوب و سلامت باشید؛ در خدمت شما هستم. مجری:از شما تشکر میکنیم که در برنامهی عصر ایمان تشریف آوردید و إنشاءالله که کسالت جزئی هم که دارید رفع بشود و همهی بینندگان عزیز برای سلامتی شما دعا میکنند که به عنوان عزیزی که فعالیتهای بیشمار و پرفایدهای را در زمینه روشن کردن به خصوص جوانان داشتید إنشاءالله بتوانید به راحتی به کار خودتان ادامه بدهید. استاد عزیز امشب ما در مورد آزادیای که در خصوص نقد نظریهی داروین بود گفتگو کردیم و مطالبی را استاد عباسی نشان دادند و با بینندگان عزیز و ارجمند کلیپی را دیدیم؛ شما به عنوان یک پژوهشگر که رفت و آمدهای فراوانی را داشتید و گفتگوهای فراوانی را با افراد منتقد نسبت به تئوریها و نظریههای مختلف داشتید دوست داشتیم ببینیم آیا واقعاً نظریهی داروین یا فراتر از آن نظریات بیولوژیک مختلف، نظریات و تئوریهای فلسفی مختلفی که به آن پرداخته میشود آیا آنگونه که باید و شاید نسبت به آن اجازهی نقد داده شده است یا خیر؟ استاد طالبزاده:بسم الله الرحمن الرحیم؛ این بسیار موضوع خوبی است که شما به آن میپردازید؛ در واقع اینطوری بگوییم «سانسور در غرب»؛ یک موج جدیدی اخیراً در ایالات متحده پیدا شده است و همینطوری هم ادامه دارد یعنی در همین حوزههای مختلف ادامه دارد یعنی از زمان انقلاب اسلامی به بعد یک ترسی و یک وهمی در غرب به طور کلی به وجود آمده است که در موردش بحثی نمیشود؛ درباره داروینیسم من یادم است که در دههی 60 میلادی 70 میلادی که ما تحقیق میکردیم هیچوقت اینطور ممنوعیتی نبود این به تدریج به وجود آمد بعد از اینکه کلیساها قویتر شد و صحنههای اسلام هراسی قویتر شد وقتیکه بحث تحریم در دین قویتر شد اینها اینجا بیشتر بروز میکند؛ پنج چیز دیگر هم موازی به این اتفاق افتاد؛ یکی از آن مطالب بحث اخلاقی بود که در غرب نسبت به آن دیگر نمیشود اعتراض کرد و در دههی 70 میلادی اصلاً پدیدهای به عنوان حقوق همجنسبازان در هیچ موسسهی علمی چنین بحثی وجود نداشت الآن شما اگر موضع بگیرید و بگویید که این مثلاً خلاف مبانی دینی و خلاف طبیعت انسان است اصلاً ممنوع الصحبت و ممنوع الکلام هستید اگر بخواهید شغلی را بگیرید مطمئناً به شما آن شغل را نخواهند داد؛ اینها همه از 1980 به بعد پدید میآید؛ یکی از آن حوزهها حوزهی اخلاق است که الآن در موردش سانسور مطلق است و کسی نمیتواند خلاف صحبت کند؛ یک پدیدهای دیگر اینکه آمریکاییهایی که 60 سال به بالا هستند دیگر آمریکا را نمیشناسند و میگویند این آمریکایی نیست که ما در آن بزرگ شدیم، اصلاً اینطور مسائل در آن بیان نمیشد همه چیز در حفاظ و بسته بود و باز مطلب دومی که امروز همین مطلب صدق نمیکند مورد 11 سپتامبر است؛ امروز اگر کسی بخواهد در جایی استخدام بشود خلاف آن چیزی که دولت آمریکا در 11 سپتامبر دیده است شغل را نخواهد گرفت اگر هم شغل دارد از دست خواهد داد؛ ما نمونههایش را زیاد داشتیم این بحث داروینیسم هم سهمی داشت؛ میبینیم که با همان شدت و تأسف این ادامه داشت اگر فرض کنی بخواهی در حوزهی کلیسا بخواهی صحبت کنی در حوزهی کلیسا میتوانی صحبت کنی اصلاً آنجا اعتراض هم است خود کلیساییها و آمریکاییها نسبت به این موضوع اعتراض دارند ولی در حوزهی کل جامعه اصلاً نمیتوانید نقد کنید و این پدیدهی صحبت نکردن و دروغ گفتن یک چیزی است که تازه به صحنه آمده است و علتهای شکست غرب به خصوص ایالات متحده همین سانسور است که در حوزههای مختلف اعمال میشود. مجری:استاد عزیز یک سؤالی که میدانم برای بینندگان خیلی جذاب خواهد بود إنشاءالله اگر صلاح دانستید و پاسخ بدهید بینندگانی در بعضی نقاط جهان هستند و صدای شما را میشنوند و غالباً میدانیم که با شما آشنایی کافی دارند؛ ما در خصوص افرادی که با آنها به خاطر نقد بعضی از مبانی برخوردهایی مثل اخراج و تنبیه و خط قرمزهای مختلفی برایشان ترسیم شده بود توضیح دادیم دوست داشتیم از خود شما به عنوان شخصی که قلم و دست به نقدی دارید نسبت به بعضی تفکراتی که به صورت افراطی در غرب و در جاهای دیگر به آن پرداخته میشود بپرسیم؛ من خودم جاهای مختلف دیدم و خواندم که برخی از سفرهای خود شما به عنوان یک محقق و پژوهشگر لغو شده است و برخی از کارهای شما را تحت تأثیر قرار دادهاند و یک سری اقدامات جدی علیه خود شما انجام شده است؛ من دوست داشتم و خواهش میکنم از شما در همین خصوص توضیح بفرمایید که چه برخوردی با شما به عنوان یک منتقد انجام دادند؟ استاد طالب زاده:من این افتخار را داشتم که در این چند سال اخیر چند گردهمایی در تهران برگزار کردیم و از منتقدین غربی به ایران آوردیم و این یک سیستماتیک شد که چند تای آن به عنوان افق نو انجام شد و یکیاش هم که آخری بود بر لبهی پرتگاه که در مورد سیاه پوستان آمریکا بود که به ایران آمدند و اولین گردهمایی سیاه پوستان معترض و فعال فرهنگی و اجتماعی بود و شاید هم اصلاً اولین بار باشد که در خارج از آمریکا انجام شده بود و الآن هم مقدمات دومیاش آماده میشود؛ از همان اول که شما آن را برگزار میکنید سر و صدای گروههای مختلف صهیونیستی درمیآید. یک گروه صهیونیستی در آمریکا مدعی است که هر کسی که علیه مثلاً کلیمیت صحبت کند این را افشا میکنند و در تلویزیونشان در برنامههایشان آن را زیرنویس میکنند. یک هراس و ترسی در مورد او ایجاد میکنند و شبکهی ام.ای.ام.آر.آی خیلی از افرادی که در ایران سخنرانی دارند برایشان یک جایی را باز کردهاند و در مورد این افراد هراس ایجاد میکنند و در افق نو حرکتهایی کرد و اعتراض کرد که اینها در تهران آدمها را جمع کردهاند؛ و من جمله حملههایی به مسیحیت در آنجا صورت گرفت که یکی از این اعضای میهمان ما که مثلاً یک نفر از پنجاه نفر آقای کشیش کاتولیک از انگلیس بود علیهاش مقالهای چاپ شد مثلاً ده نفر میهمان را اسم بردند و تنها کشیکی است که در مورد صهیونیسم در مسیحیت چندین کتاب معتبر نوشته است و یک موجی علیه ایشان درست کردند؛ وقتیکه ایشان به لندن برگشت نزدیک به یک سال از طرف کلیسا ممنوع الکلام شدند! یعنی یک نفر در ایران راجع به کتابهایی که در لندن چاپ شده است سخنرانی کرد و در تلویزیون ایران صحبت کرد، یک سال ممنوع الکلام شد! ایشان هم چون یک انسان مؤدبی است دیپلماتیک برخورد میکند چیزی نگفت و حرفی نزد و قبول کرد تا اینکه از آن حالت تنبیه و سانسور درآمد؛ شما از این کشیش بگیر تا بقیه که تمام میهمانان افراد رجال آزادهای بودند که کتابها و مقالاتشان همه جا مشخص است؛ هر کدام یا استاد دانشگاه بودند که قبلاً بودند یا هنوز هستند. تنها جایی که در دنیا الآن واقعاً میشود صحبت کرد ایران و روسیه است. و این حوزهی سانسور قوی در غرب را نشان میدهد؛ در این کنفرانس مهم حساسیت بالا بود و همچنان هم ما کنفرانس را ادامه میدهیم و مشغول هستیم و کسانی که این بیداری را دارند توجه دارند و تبلیغ میکنند که این را هدف قرار بدهند. حالا این هدف ممکن است بعضی از مواقع بخواهند مردم را از اسم اینها بترسانند؛ من در مورد حضرت مسیح علیهالسلام در سیزده قسمت فیلم هم ساختم که به انگلیسی هم دوبله شده است اینها میخواهند کسی را که میخواهد در مورد این کارهای سابق ما تحقیق کند را بترسانند و از این وحشت دارند. اگر به آن نشد الآن سیستمهای دیگر هم پیدا کردهاند که یکیاش حملههای بیولوژیک است؛ طرق مختلفی است که آقای دکتر کرمی در برنامهی اخیر من در شبکهی افق در مورد آن صحبت کرد؛ اینها همه جدی است این در واقع یک نبرد جدی است که از یک حالت تبلیغاتی به یک حالت بیولوژیک ادامه دارد و آمار زیادی هم دارد و به شما بگویم که یک شخصی در آمریکا نویسندهی بسیار مشهوری بود به اسم مایکل کالین پایپر در واشنگتن در هفته نامه «اسپاتلایت» مینوشت که آن را بستند؛ ایشان ده کتاب معروف دارد یک سفری به ایران میآید و از ایران که به واشنگتن برمیگردد بیدلیل مریض و فلج میشود و بعد از دو سال جنازهاش را در اتاقش پیدا میکنند! این یک قربانی مطلقی است که کسی در مورد مرگش چیزی نمیداند؛ اینها چیزهایی است که باید در شبکهی ولایت تبلیغ بشود؛ کنفرانس ما سه-چهار کتاب از کتابهای او را به فارسی تبلیغ کرده است و اینها باید شناخته بشوند؛ حملههای آنها باید تبلیغ بشود باید ما اعلام کنیم که اینها چه شیطنتهایی میکنند و نباید بگذاریم که خون این مظلومین همین طوری ریخته بشود، حداقل جامعهی اسلامی بداند که اینها چهکار کردند و چه بلایی سرشان آمده است. مجری:بسیار ممنون از شما استاد طالب زاده که به شبکهی خودتان شبکهی جهانی ولایت به صورت تلفنی تشریف آوردید و از فرمایشات شما استفاده کردیم؛ اگر فرمایشی نیست ما شما را به خدا میسپاریم. استاد طالب زاده:موفق و مؤید باشید. مجری:از شما ممنون هستیم؛ خدا یار و نگهدار شما باشد. استاد عباسی باز نمونههایی را در مورد نحوه برخوردها در جاهایی که مدعی هستند باب نقد باز است شنیدید. این جوامع مدعی هستند که باب نقد را باز گذاشتند اگر ادعا میکردند که ما اجازهی نقد نمیدادیم به کجا میرسید؟! استاد عباسی چرا چنین برخوردهایی میشود؟ نظریهی داروین یک نظریهی صرفاً علمی است بگذارند که نظریات مخالف شنیده بشود یا قابل رد است یا نیست، اگر نیست و اگر مبانی فلسفی و منطقی دارند بگذارند در مجامع علمی ارائه بشود و خوب و بد را تشخیص بدهند. استاد عباسی:این برخوردها از جانب کسی صورت میگیرد که بیشترین ادعا را در آزادی بیان دارند؛ همیشه بیشترین شعار را در آزادی بیان و آزادی اندیشه دارند و همیشه سر و صدا کردند که باید افراد نظرشان را بدهند، طرحشان را بدهند، برنامهی خود را بدهند، کارهای علمی همه باید جریان داشته باشد و هیچ مشکلی در رابطه با کارهای علمی نیست و جالب است که همین آقایان وقتیکه در یک مدرسهای چند معلم زیست نظریهی حیات هوشمند را در کنار نظریهی داروین، نه با حذف نظریهی داروین تدریس میکنند. یعنی در کنار آن اقدام به توضیح و تدریس نظریهی حیات هوشمند میکنند که نظری متفاوت با نظریهی داروین است و اعتقاد دیگری دارد که به جای حیات طبیعی قائل به حیات هوشمند است با اینکه این نظریه یکی از فروع نظریهی خلقت میتواند باشد. و خیلی جالب است کسانی که این نظریه را بیان کردند، من یک جلسهی گذشته اشارهای داشتم به اسم بیوشیمیسم دکتر مایکل بهی که اشاره کردم به کتابی که نوشته بود اتفاقاً او در ابتدا یک تکاملگرای داروینی محض بود و ایشان کتابی را به نام «تکامل فرضیهای در بحران» نوشتهی آقای مایکل دنتون که متخصص ژنتیک استرالیایی است مطالعه میکند؛ این شخصیت علمی است لذا با اینکه قبل از آن تکاملگرا بوده است نسبت به نظریهی تکامل مشکوک میشود وقتیکه خودش بیشتر بررسی میکند با توجه به اینک بیوشیمیست و بیولوژیسم بوده است و تخصصش این بوده است بیشتر بررسی میکند و با یک سری ماشینهای پیچیدهی درون سلولی برخورد میکند و احساس میکند که اینها با توضیحاتی که انتخاب طبیعی در نظریهی تکامل ارائه میدهد سازگار نیست که یکی از این موارد تاژک باکتریها است که ویژگیهای خاصی دارد؛ من چند تا از ویژگیهایش را بگویم و بینندگان عزیز ما ببینند اولاً این ماشین کارآمدترین ماشین در جهان است؛ سرعت بعضی از آنها به ده هزار دور در دقیقه میرسد و دارای تواناییهای دریافت بازخورد از محیط است یعنی حرکت بکند و مسیر را برود و ببیند که الآن به مشکل برخورد کرد مثلاً محیط اجازهی رفتن به آن را نمیدهد و پذیرش آن را ندارد بازگشت پیدا کند و مسیر دیگری را انتخاب بکند یا اقدام دیگری را بکند؟ جالب است در سرعت بالا فقط در یک چهارم دور توانایی توقف فوری و عوض کردن جهت حرکت را دارد، حالا کسانی که با سیستم ماشینها آشنایی داشته باشند میدانند توقف و تغییر جهت یعنی چه؟ مثلاً شما اگر در ماشین از دندهی پنج به دندهی دو دنده معکوس بزنید دنده خُرد میشود مخصوصاً اگر در سرعت بالا باشد در سرعت بالا امکان توقف و تغییر جهت حرکت فقط در یک چهارم دور است؛ دو دنده جلو و معکوس را دارد و با آب خنک میشود نیروی محرکهاش پروتون است و چهل جزء دارد و در تصویر تاژک باکتری را نشان بدهم که همهی اجزای موتور را کامل دارد. بخش ثابت موتور و محور محرک و بخش چرخندهی موتور را دارد و همانطور که ملاحظه میفرمایید غشاء داخلی و خارجی و مفصل متصل کننده و حتی گوش و پروانه و سیستم خنک کنندهی آب را دارد که کلاً چهل قطعهی درشت و کوچک دارد. مجری:استدلال شما نسبت به این قضیه چیست؟ استاد عباسی:استدلال بنده نه، استدلال آقای مایکل بهی نسبت به این موضوع در کتابش در رد تکامل نوشت «جعبهی سیاه داروین» و چیزی را در این طرح با نام نظریهی پیچیدگی کاهش ناپذیر مطرح کرد یعنی اینکه این موتور یک پک کامل و به هم پیوسته است. چهل قطعه دارد که هر کدام از این قطعههای این موتور کار نکند این موتور نمیتواند فعالیت خودش را ادامه بدهد؛ ایشان در نظریهی کاهش ناپذیر، این مطلب را سؤال کرد و مورد بحث قرار داد که با توجه به نظریهی داروین که میگوید انتخاب طبیعی و آرام رشد و تکامل پیدا بکند تا به اینجا برسد، این موتور باید از مراحل پایینتری شروع کرده باشد و به اینجا رسیده باشد، مراحل پایینتر یعنی چه؟ یعنی یک روزی موتوری با سی قطعه بوده است، اما موتوری که یک قطعهاش کم بشود دیگر نمیتواند کار بکند بنابراین با سی و نه قطعه فلج میشود و از بین میرود و بر اساس نظریهی داروین که میگوید آن موجودات ناقص و ضعیف مشکلدار از چرخهی طبیعت حذف میشوند پس این موتور اصلاً امکان به وجود آمدن به صورت فعلی را نداشته است، چرا؟ چون نمیتوانست و نمیشود ما یک روزی یک موتوری داشته باشیم با یک قطعه و بعد دو قطعه بشود و بعد سه قطعه بشود و آرام آرام ظرف میلیونها سال موتور این تاژک که الآن میبینیم چهل قطعه دارد کامل شود اگر این میخواست بر اساس انتخاب طبیعی آمده باشد و به اینجا رسیده باشد، خودش نابود کنندهی خودش بوده است به خاطر اینکه موتور سی و هشت عضوی و سی عضوی و سی قطعهای خودش نابود کننده است و نمیتواند کارایی الآن را داشته باشد، خودش در طول مسیر حذف میشد و از بین میرفت و اصلاً محال است که این اتفاق بیفتد. بنابراین انتخاب طبیعی نمیتواند این را از یک سلول موتور دو قطعهای به چهل قطعهای رسانده باشد، بنابراین انتخاب طبیعی رد میشود؛ اینها انتخاب هوشمند را به عنوان جایگزین مطرح کردند به این معنا که باید یک موجود هوشمند از خارج این را طراحی کرده باشد. نمیگویند خدا، میگویند که یک موجود هوشمند که از اول میدانسته این موتور به خنک کننده نیاز دارد، میدانسته که به بوش نیاز دارد، به محور محرکه نیاز دارد و همهی اینها را میدانسته و چهل قطعه را طراحی کرده است. این نظریه در دانشگاه در کنار نظریهی داروین مطرح شد و گفتند همچنین نظریهای هم است و نمیگوییم که این نظریه را بپذیرید فقط در همین حد، اما برایشان مشکل ایجاد شد و والدین دانشآموزان از اینها به دادگاه شکایت کردند که او نظریاتی غیر از نظریهی داروین را مطرح میکند! و این نظریهای که مطرح میکند به نظریهی خلقت نزدیک است و آقای قاضی جان.جونز علیه معلمین این مدرسه حکم داد و گفت که شما قانون را نقض میکنید و نباید همچنین چیزی را در مدرسه تدریس کنید به خاطر اینکه ایشان خودش به این نتیجه رسید که این یک نظریهی علمی نیست، و چون ممکن است به نظریهی خلقت برگردد که کاملاً با نظریهی داروین معارض است پس اجازه ندارد در کنار نظریهی داروین در این دانشگاه و در این مدارس برای دانشآموزان تدریس شود. مجری:بینندگان عزیز شاید قبل از این برنامه در مورد داروینیسم ذهنیت دیگری داشتید و فکر میکردید که در جاهایی که به این نظریه معتقد هستند اجازهی نقد داده میشود، اما ببینید که چطوری جلوی نقد این تئوری را میگیرند. ما کلیپهای دیگری هم در مورد پیامدهای داروینیسم داریم چون ما این را بحث کردیم که داروینیسم چه میگوید و ادله و نقدش چیست؟ و طرفداران این نظریه چه برخوردی با منتقدینشان دارند؛ إنشاءالله در جلسهی آینده میپردازیم به اینکه پیامد این نظریه چیست؟ و اگر یک کسی به داروینیسم اعتقاد داشته باشد چه مشکلی به وجود میآید؟ سراغ تماسهای شما بینندگان عزیز و ارجمند برویم؛ جناب آقای خسروی از شیراز سلام علیکم و رحمه الله. بیننده: خسروی از شیراز:سلام علیکم خسته نباشید؛ جناب حسینی من میخواستم اول به خاطر صبر و تحمل به شما عزیزان تبریک بگویم من هفتهی پیش روی خط بودم بیست و پنج دقیقه منتظر شدم و دوست گرامی که نمیخواهم نام ببرم اصلاً متحیر شدم؛ من یک سؤالی از جناب استاد عباسی داشتم اولاً اینکه میخواهیم بدانیم تکامل اصلاً از منظر لغوی و کلمه در واژگان یعنی چه؟ نکتهی دوم شما لطف کردید در این مدت خیلی نظریه را گسترش دادید و ایشان بحث کردند من به یادم دارم قبل از ماه مبارک روی این نظریه کار میکردید من تا آنجایی که توفیق داشتم برنامه را دنبال کردم؛ میخواهیم بدانیم کلاً این نظریه صد در صد در تضاد با قرآن است یا بعضی از قسمتهای این نظریه با قرآن سنخیتی دارد؟ ما این نظریه را به عنوان فرضیه قبول داریم ما میگوییم که این فرضیه است و کاری به دانشمندان قبلی که یک مکتبی درست کردند نداریم؛ آیا آیات یا روایات اسلامی ائمه معصومین علیهمالسلام در این منظر چیزی فرمودهاند که به این نظریه نزدیک باشد که ما بتوانیم این را دنباله بدهیم و من به عنوان یک پژوهشگر روی این کار کنم؟ و یک خواهش هم از دوستان داشتم واقعاً شاید چندین میلیون نفر در جهان شبکهی ولایت را میبینند خواهشا اگر دوستان سؤالی دارند بپرسند و بحث نکنند تا دوستان دیگر هم بتوانند سؤالات و مطالب خود را مطرح کنند. بیننده: عطا از مازندران:سلام عرض میکنم؛ با توجه به اینکه اینجانب نه دانش حوزوی دارم و نه اطلاعات و دانش آکادمی صرفاً اندک اطلاعات بنده به طرق نقلی میباشد خواستم در رابطه با نظریهی داروین نظرم را بگویم؛ حوزهی مطالعه و این نظریه در فضای علوم مادی است و فرضیه و نظریه دو قرائت از یک موضوع است بدون اینکه تغییری در ذات موضوع باشد؛ به عنوان مثال یک قطعه آهنگ که توسط یک آهنگساز تنظیم شده باشد ممکن است یک بار با ویولن نواخته شود یک بار همان آهنگ با نی نواخته شود؛ تقریباً فرضیه و نظریه هر دو همان راه را میرود اما با صداهای مختلف؛ بنابراین به اعتقاد بنده هرگاه نظریه یا فرضیهای ثابت بشود اصل گفته میشود یعنی با توجه به اینکه این نظریه یا فرضیه در واقع در همان مرحلهی ابتدایی فرضیه یا نظریهی آقای داروین است یعنی اگر اثبات میشد اصل گفته میشد. لذا یک خواهش هم از هموطنان اهل تسنن و اهل تشیع عزیزم دارم که با توجه به فعالیتهای شبکههایی که آبشخور آنها مشخص است، ما همه در یک کشتی در کنار هم به سوی الله چند صباحی در حرکت هستیم پس نباید به اینگونه صداها که باعث نفاق و فاصله از هم است به عنوان کوچکترین کسی که همدلی و هوشیاری را از همهی عزیزان و هموطنان عزیز میخواهم آرزو میکنم. با توجه به اینکه که یکی از مجریان این شبکهها که آقای انصاری است، از این طریق چون میدانم که برنامههای شما را رصد میکند با استعانت از فرمایشات آقای قرائتی میخواهم جواب ایشان را بدهم. مجری:آقا عطای عزیز چون موضوع مربوط به این برنامه نیست اگر اجازه بدهید برنامهی بعدی که برنامهی چالش استاد یزدانی است اگر تشریف بیاورید مفصل میتوانید در موردش گفتگو کنید و پیامتان را بفرمایید بعد إنشاءالله استاد یزدانی در خصوصش توضیح خواهند داد. بیننده: اسدی از تهران:سلام علیکم وقت شما به خیر؛ اولاً اینکه اصل واژهی تکامل به معنای کامل شدن نیست به معنی اینکه چیزی به چیز دیگر اضافه بشود نیست الآن ترجمهی فارسیاش را فرگشت یا هماهنگ شدن میگویند و ممکن است که یک چیزی حذف بشود و یا ممکن است که اصلاً تغییر اتفاق نیفتد؛ الآن یک گونهای از باکتریها است که اینها حدوداً سه میلیارد و یا سه و نیم میلیارد سال است که تقریباً بدون تغییر ماندهاند خیلی هم شیک و راحت زندگیشان را میکنند و لازم نبوده است که تکامل پیدا کنند. مطلب دوم اگر ما بخواهیم کلاً تکامل و فرگشت یا هر چه که اسمش را میگذاریم را کلاً کنار بگذاریم و بگوییم که نعوذبالله با حکمت الهی در تعارض است، دست و پای ناقص در مارها به چه درد میخورد؟ که هنوز هم وجود دارد و انگشت در نهنگهایی که الآن وجود دارند به چه درد میخورد؟ مثل ماهیها که نیستند چون پستاندار هستند. برای چه در گوش من استخوان و عضلاتی وجود دارد که وظیفهی اینها مثل گوش حیواناتی است که گوشهایشان را میتوانند حرکت بدهند؟ مجری:آقای اسدی در همین خصوص میشود یک سؤالی را از شما بپرسم؟ همینکه شما میفرمایید من چند وقت پیش مطالعه میکردم و این استدلال را دیدم و در برنامهی گذشته ثابت شد که بر اساس نظریهی جناب آقای داروین انسان باید از شامپانزه و میمون جدا شده باشد این خط تیرهی جدا شدهاش از آن باید باشد. اشاره کردید نسبت به یک قضیهای که من خودم نمیدانم و تحقیق نکردم و میخواهم از شما سؤال بپرسم، شاید من اشتباه میکنم؛ همین جریان عضله که فرمودید در گوش انسان هنوز است با اینکه انسان هنوز توانایی تکان دادن گوش را ندارد ولی حیوانات داشتند. من این سؤال را از شما بپرسم آیا میمون توانایی تکان دادن گوش خودش را دارد؟ بیننده:فکر نمیکنم من سراغ ندارم. مجری:احسنت، میمون توانایی تکان دادن گوش خودش را ندارد و شما الآن فرمودید انسان در گوشش ماهیچه وجود دارد که این ماهیچه مربوط به تکان دادن و حرکت دادن گوش انسان است. بیننده:بله ساختار استخوانی و عضلانیاش وجود دارد. مجری:احسنت به شما اگر همین میمونی که ما از آن تکامل پیدا کردیم این عضله را ندارد که گوشش را تکان بدهد پس این عضله که شما میفرمایید و کسانی که مثل شما همفکر هستند و ادعا میکنند که در گوش انسان وجود دارد پس این عضله از کجا بوده است؟ ما که ماهی بودیم و ماهی تک سلولی که گوش ندارد که بتواند گوشش را تکان بدهد! بعد تبدیل به ماهی شدیم ماهی که دیگر عضله نیاز ندارد که بخواهد گوشش را تکان بدهد! اصلاً گوش ندارد آبشش دارد. بعد تبدیل به میمون و حالا انسان شد، پس این ماهیچه اصلاً از کجا آمده است؟ اگر همچنین ماهیچهای واقعاً وجود دارد. بیننده:برای اینکه انسانها و میمونها و شامپانزهها اشتراکات ژنتیک بسیار دارند که میتوانند گوششان را تکان بدهند. الآن در بدن من و در وجود خیلی از حیوانات از طریق بویایی از طریق چیزهایی به نام فرومونها جنس مخالف را پیدا میکنند و آمادگیاش را برای تولید مثل تشخیص میدهند؛ الآن مدتها است که ما انسانها مؤدبانه به خواستگاری میرویم و از هورمون استفاده نمیکنیم ولی اندام بویایی پیدا کردن فرومون در بدن ما هنوز وجود دارد این برای چیست؟ هیچوقت ما انسانها از این طریق جنس مخالف را برای تولید مثل پیدا نکردیم. مجری:اتفاقاً آقای اسدی عزیز اینکه شما میفرمایید چون من یک مطالعهای قبلاً در بحث و نظریههای جناب فروید داشتم یک سری مطالب مطرح شده است؛ قسمت لیمبیک مغز که حساس است دقیقاً یکی از مواردی که تشخیص میدهد و همین حس بویایی هنوز در جنس مذکر وجود دارد و از این بویایی که جنس مذکر میتواند داشته باشد استفادههای صنعتی شده است و ادکلنهایی برای جنس مؤنث ساخته شده است که همین حس بویایی را در جنس مذکر تحریک بکند و این از بین نرفته است. استاد عباسی:آقای اسدی ما همچنان منتظر بعضی از سؤالاتی که از شما کردیم هستیم که گفتیم شما به راحتی از شباهتها به یکی بودن نسل و شروع و آغاز اینها رسیدید اما از این یکی بودن یعنی شباهتهایی که وجود دارد، به یکی بودن خالق اینها نمیرسید؟ بیننده:استغفرالله ما این را میدانیم که مقصرش خودمان بودیم و این عذاب الهی است و اصلاً اینطوری نیست. استاد عباسی:یعنی این عذاب الهی است که الآن ما میتوانیم از طریق عقل و فکر و خیلی چیزهای دیگر به خواستههایمان برسیم؟ تا مثلاً ضربه زدن به دیوار و استفاده از وسایل خاص و استفاده از بعضی از حواس و خیلی از چیزهای دیگر؟! بیننده:اجازه بدهید که من دو نکتهی دیگر را هم بگویم؛ اولاً در مورد سؤالی که هفتهی پیش صحبت کردیم که شواهد ژنتیکی باقیماندهی کروموزومی در پسرعموهای انسانهای یعنی نئاندرتال، صادقانه عرض میکنم که شواهد ژنتیکی وجود ندارد. مجری:احسنت به شما اینگونه بحث کردن و اینکه شما تحقیق کردید خیلی برای ما ارزش دارد. بیننده:ما باید به جواب برسیم بالاخره یا من اشتباه میکنم یا درست میگویم؛ وقتیکه اشتباه میکنم باید بپذیریم و بپذیریم که شباهتهای بسیاری از گونههای زنده به قدری زیاد است که ما باید قبول کنیم که اینها یک آیین مشترک دارند؛ ببر و شیر دو حیوان مختلف هستند ولی میتوانند تولید مثل کنند و حیوانی که به آن تایگون میگویند به وجود بیاید؛ پس باید از یک جایی به همدیگر ربط داشته باشند که این قابلیت را داشته باشد. نمونهی عینیاش اسب و آن چهارپایی است که با همدیگر آمیزش میکنند و حیوان دیگری به وجود میآید؛ متأسفانه شواهدی از آزمایشات غیراخلاقی در دههی هفتاد و هشتاد میلادی در مطالعات نوین شوروی وجود دارد که حداقل این تأیید شده است که جنین حاصل از آمیزش انسان و شامپانزه، والد شامپانزه بوده است و والده انسان، تولید شده است و آن موقع هم خیلی اعتراضات راجع به اخلاقیات پزشکی و اینها به وجود آمد و بالاخره یک چیزی باید وجود داشته باشد که این دو اینقدر به هم نزدیک هستند، چطور قابل توجیه است؟ مجری:آقای اسدی عزیز در جلسات اول این خصوص خیلی در توضیح دادیم. استاد عباسی:این انشعاباتی که وجود دارد خیلی چیز پیچیدهای نیست به طوری که قرآن این انشعابات را گفته است؛ الآن در علوم زیستی هم این انشعابات را گفتند که انشعاباتی در حیوانها وجود دارد؛ ما نوعی از حیوان هستیم نه به این معنا که از آن حیوان گرفته شدهایم؛ ما نوعی از حیوان هستیم با تفاوتی که خدا در وجود ما قرار داده است لذا در بین ماهیها نیز شباهتهایی وجود دارد و در بین حیوانهایی که بر روی خشکی زندگی میکنند شباهتهایی وجود دارد و دستهبندیها و ردهبندیهایی وجود دارد که اصناف و انواع است؛ و اتفاقاً یکی از معضلات و مشکلاتی که در همین نظریه وجود دارد همین مثالی که زده است که یک صنفی با یک صنف دیگری آمیزشی انجام میدهد مثل اسب و الاغ که منجر به یک تولد جدیدی میشود، اینجا هرگز و هرگز یک جهشی اتفاق نمیافتد و هرگز تبدیل به یک صنف و نوع جدیدی نمیشود آن موجودی که به وجود میآید موجود ناقص الخلقهای است که امکان و توانایی ادامهی حیات به شکل مطلوب ندارد و غالباً عقیم و نابارور هستند. اتفاقاً آقای هیتلر بر اساس نظرات آقای داروین کتابی به نام «نبرد من» نوشته است، من این را برای یک موضوع دیگر میخواستم ارائه بدهم که این هفته فرصت نشد؛ نبرد من از ادولف هیتلر و ترجمهی مهدی افشار موضوعی را مطرح کرده است که به نوعی این سیستم را به مخاطره میاندازد. او مینویسد: حتی یک نگاه سطحی کافی است که نشان بدهد همه اشکال و صورتهای بیشماری که نیروی حیات طبیعت خود را در آنها به نمایش بگذارد تابع قانونی بنیادین یعنی قانون آهنین طبیعت است... هر حیوان فقط با هم نوع خود جفتگیری میکند یک چرخ ریسک با یک چرخ ریسک، یک فنچ با یک فنچ، یک لک لک با یک لک لک... انحراف از این قانون فقط در شرایط استثنایی اتفاق میافتد این انحراف بهویژه در اثر اسارت ناگزیر یا زمانی که موانع دیگری آمیزش برای تولید مثل میان افراد یک گونه را غیرممکن میسازد واقع میشود؛ اما آنگاه طبیعت از چنین آمیزشی با تمام قدرت خود متنفر میشود و شگفتا که اعتراضش را در قالب این حقیقت آشکار میسازد که دورگهها یا عقیماند یا باروری اعقاب آنها محدود است. در بیشتر موارد دورگهها و پیوندیها فرزندانشان قدرتهای معمول مقاومت در برابر بیماری یا ابزار طبیعی برای دفاع علیه حملهی بیرونی را ندارد. این تقسیم طبیعت کاملاً منطقی است... نبرد من ص245و246، نویسنده: ادولف هیتلر، ترجمه: مهدی افشار الآن این تقسیم وجود دارد و شما میگویید که این شباهت وجود دارد اما این شباهت یک طوری است که مرزبندی به گونهای اتفاق افتاده است که هر نوع تولد جدید و تولید جدیدی بر اثر اشکالاتی که به وجود میآید محکوم به شکست است؛ اگر اینطوری نبود چه اشکالی داشت؟ الآن در هر صورت ما و شامپانزههای فعلی هر دو از میمونهای گذشته جدا شدیم، به قول شما ممکن است که فامیل باشند، پسر عمو باشند، اگر اینجا آمیزش اتفاق بیفتد چرا با این آمیزش مخالفت میشود؟ چه اشکالی به وجود میآید؟ آمیزش بشود تا در انتخاب طبیعی یک موجود جدید خیلی خوب به وجود بیاید. بیننده:اولاً اینکه حاج آقا فرمودند تحمیلی است که ما به طبیعت میکنیم؛ ما اجباراً شیر را با ببر آمیزش میدهیم و این طبیعی نیست، ولی کاری که خود طبیعت میکند چیز دیگر است چیز دیگر است مثلاً آزمایشی شده بود که بیست و هفت نسل پشت سر هم دم موش را قطع کردند، نسل بیست و هشتم موشی که به دنیا آمد بازهم دم داشت چون ما به آن تحمیل میکنیم و چیزی که ما تحمیل میکنیم الزاماً طبیعت این را نمیپذیرد. ولی وقتیکه در خود طبیعت هوا سرد میشود موها زیاد میشود غذا کم میشود... استاد عباسی:ببخشید صحبت شما را قطع میکنم، خود طبیعت جایی که بین اسب و قاطر که هر دوی آنها خیلی شبیه به هم هستند و در واقع به دید ظاهری و عادی یک گونه هستند وقتیکه این آمیزش اتفاق میافتد و کسی هم اجبار نمیکند چرا به صورت کامل این جهش و این انتخاب ادامه پیدا نمیکند؟ بیننده:به هر حال یک واحد مشترکی وجود داشته که الآن این دو جدا شدند و قابلیت آمیزش را دارند ولی بازهم این تحمیل به طبیعت است؛ قاطر به این دلیل نازا است که کروموزومهایش دقیقاً با هم جفت نشدهاند. مجری:آقای اسدی عزیز اگر ما انسان را درنتیجهی تکامل بدانیم خود انسان هم نتیجهای از طبیعت میشود و کارهایی که انجام میدهد جزئی از طبیعت میشود چون همان طبیعت به انسان این فکر را داده است که این تغییرات را به وجود بیاورد این چرخه را اگر بخواهیم جاری بدانیم... بیننده:دیگر خیلی فلسفی شد من زیاد فلسفه بلد نیستم. مجری:آقای اسدی اجازه بدهید هفتههای آینده إنشاءالله در خدمت شما باشیم. بیننده:یک جمله بگویم و تمام کنم. هیچ تفاوتی ندارد که من با صفر و یک برنامهای را بنویسم یا با بیسیک و یا اندروید بنویسم فرقی ندارد به هر حال افتخار این برنامه برای من است؛ همه افتخار آفرینش این طبیعت و این موجودات به هر طریقی برای خدا است و هیچ فرقی نمیکند مهم این است که آفریدهی خدا هستیم. استاد عباسی:اینکه تفاوت میکند یا نمیکند إنشاءالله جلسهی آینده این فرق را مشخص میکنیم. مجری:استاد عباسی فرصت ما خیلی محدود است ولی آقای خسروی پرسیدند و گفتند که لفظ تکامل به صورت عام به چه معنا است؟ استاد عباسی:خود لفظ تکامل به معنای کامل شدن است، کامل شدنی که به تدریج و آرام آرام اتفاق میافتد. مجری:پرسیدند که تکامل با قرآن مخالف است یا نیست؟ استاد عباسی:اگر ایشان یک هفتهی دیگر به ما مهلت بدهند إنشاءالله در هفتهی آینده مفصل هم نسبت به مخالفت با قرآن بحث میکنیم که آیا بر اساس انتخاب طبیعی، بازهم افتخار این برای خدایی است که خلق کرده است یا اینکه یک اتفاق دیگر میافتد و یک آثار دیگری خلق میشود. مجری:از شما استاد عباسی و بینندگان عزیز و ارجمند و سایر تماس گیرندههای عزیز ممنون هستیم و از عزیزانی مثل آقای مرادی از تهران و آقا حمید از بوشهر و سایر عزیزانی که فرصت نشد و پشت خط منتظر ماندند واقعاً عذرخواهی میکنم؛ إنشاءالله هفتههای بعد بتوانید روی خط تشریف بیاورید. ممنون از همراهی شما عزیزان؛ برای تعجیل در ظهور امام زمان عجلاللهفرجهالشریف دعا کنید؛ یا علی مدد و خدا نگهدار شما باشد.
پایان. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى حجت الاسلام و المسلمین عباسی |